جدول جو
جدول جو

معنی ستم رساندن - جستجوی لغت در جدول جو

ستم رساندن(دَ نُ دَ)
جور کردن. ستم کردن. ظلم کردن: و یا بکسی ستمی رساندن و چنان داند که داد کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ شُ دَ)
درود رسانیدن. تبلیغ تحیت. (فرهنگ فارسی معین) :
سلام من که رساند به پهلوان جهان
جز آفتاب که چون من درم خریدۀ اوست.
خاقانی.
من ای صبا ره رفتن بکوی دوست ندارم
تو میروی بسلامت سلام من برسانی.
سعدی.
من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام من برسان.
سنایی.
مرد بازرگان پذیرفت آن پیام
کو رساند سوی جنس از وی سلام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
جور رسیدن. ستم دیدن:
ز مادر بزادم بدانسان که دید
ز گردون بمن بر ستمها رسید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلام رساندن
تصویر سلام رساندن
درود رسانیدن تبلیغ تحیت
فرهنگ لغت هوشیار